پروانگی

سو سو ستارگان موفقییت را تنها تو ببین

مبارزه با درون و چالش های زندگی

 

  قرآن كريم ، جفر جامع نظام هستى

چو قرآن وفق اسم جامع آمد   ترا پس عين جفر جامع آمد 

جفر جامع نظام هستى قرآن كريم است . جامع به عدد ابجدى صد و چهارده است (ج = 3 + ا = 1 + م = 40 + ع = 70 = 114). چه اينكه عدد سور قرآنى نيز بر صد و چهارده مطابق اسم شريف جامع است .
حضرت مولى در تعليقه بر شرح فصوص قيصرى فرمايد:
و فى الاسم الجامع الدائر فى اءلسنة هولاء الاكابر و مشايخ علماء الحروف سر و هو اءن عدد (ج ا م ع ) يساوى عدد السور القرآنية ، القرآن المسطور بين الدفتين صورة الانسان الكامل الكتبية كما اءن القرآن الكونى هو صورته العينية ، و عدد اسمائه تعالى فى القرآن من غير تكرير يساوى عدد سوره . و على هذا المنوال قولهم الجفر الجامع ...
و لذا فائده جفر جامع اعتلاى به فهم خطاب محمدى (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . فتبصر.
پس جامع به عدد 114 است ؛ و سور قرآنى نيز 114 تا است ؛ و اسماء الله در قرآن نيز بدون تكرار 114 تا است ، و اين قرآن صورتى كتبى انسان كامل است و قرآن هم جفر جامع است ؛ پس قرآن جفر جامع انسان كامل است . فتدبر.
لذا فرمود كه : ((ترا پس عين جفر جامع آمد)). پس قرآن رحمت رحيميه الهى و وقف خاص انسان است كه براى اغتذاى انسان آمده است پس بخوان و بالا برو.
چه اينكه در ((رموز كنوز)) گفته آمد كه : ((سور قرآنى جامع است ، و اسماى الهى در قرآن پس از حذف مكررات جامع است ، پس در قرآن يكصد و چهارده اسم اعظم است . و خود قرآن اسم اعظم است )).
و نيز در همين رساله آمده است : ((حرف الف ، ملفوظى آن ا ل ف است و قواى آن 111 است كه عالى و كافى است ، و با ضم حروف كلمه كه سه است بر آن يكصد و چهارده مى گردد كه جامع است و به عدد سور قرآنى است . يا عالى ، يا كافى ، يا جامع . در وصف جفر به جامع دقت و تدبر شود.)) انتهى .

منبع: جلد دوم شرح دفتر دل-شارح  استاد صمدی آملی



تکسیر احمدی (علوم غریبه-جفر)

كه امدح هست و مادح هست و حامد   كه حماد است و مداح محامد 

و تكسير احمدى به يك صورتش چنين است :
تكسير كلمه احمد
ا ح م د
ح م د ا
م د ا ح
د ا ح م
ح ا م د
ا م د ح
م د ح ا
د ح ا م
ا د ح م
د ح م ا
ح م ا د
م ا د ح

تكسير سطور آن به دوازده سطر رسيده است كه در سطر اول ((ا ح م د = احمد)) مشاهده مى شود، و در سطر سوم ((م د ا ح = مداح ))، و در سطر پنجم آن ((ح ا م د = حامد))، و در سطر ششم ((ا م د ح = امدح ))، و در سطر دوازدهم ((م ا د ح = مادح ))، نمايانگر است كه ((احمد)) در اين قاعده تكسيرى به چهار وصف متصف شده است ، و مابقى سطور هم كه معنى نمى دهد.
احمد يعنى حميدتر، ستوده تر، بسيار ستوده .
امدح يعنى ستوده تر؛ و مادح ستايش كننده و ستايشگر، مدح گوينده .
حامد يعنى ستايش كننده ، صفت فاعلى از حمد است كه سپاسگزار است ؛ و حماد يعنى بسيار حمد كننده ؛ و مداح نيز يعنى مدح كننده ، ستايشگر، كسى كه بسيار مدح كند. و محامد جمع مَحْمِدَه است و محمده يعنى ستودن ستايش ، خصلت نيكو و آنچه كه مرد را به آن بستانيد، آنچه موجب ستودن شخص بشود. در فرهنگ جامع آمده است : ((حَمِدَهُ)) حَمْدا و مَحمِدا و مَحَمَدا و مَحْمَدَة و مَحْمِدَة - ف ثنا و شكر كرد او را و ستود - راضى شد - اداى حق او كرد.
به همين صورت مى شود كلمات و جمل قرآنى را تكسير كرد كه از آن حقايق لا يتناهى به دست مى آيد.
جناب علامه بزرگوار آقا محمد حسين طباطبايى صاحب الميزان ، جدش جفار بود كه علامه طباطبايى سمى و همنام او بود. و در جفر خيلى قوى بود. او طومار بسيار طولانى در استخراجات جفرى داشت كه از او به يادگار مانده است كه بسيار مغتنم است . از اول سوره حمد شروع به تكسير جفرى مى كنند و دم بدم سوال مى كنند و پيش مى روند و جواب مى گيرند و باز ادامه سوال تا به همين صورت پيش مى روند كه تمام شدنى نيست . و جد ايشان هم به همين صورت سوال كرد و پيش رفت ...
مرحوم اءخوى ايشان يعنى آقا محمد حسن الهى طباطبايى مى فرمود كه من بعد از وفات جدمان او را احضار كردم و از وى استدعاى يادگيرى اين جفر قرآنى را نمودم . ايشان با اين كه در آن عالم بود و از اين نشاءه رفت در جواب گفت : آن آقايى كه به من ياد داد از من عهد گرفت كه من به ديگرى تعليم ندهم و من به عهدم بايد وفا كنم . حالا با اين كه آنسويى شده باز چنين مى گفت . ولى به من گفت كه من رياضت جفر را به شما ياد مى دهم و تو اين رياضت را داشته باش تا به جفر دست يابى . زيرا بايد مقدماتى طى كرده باشد و مراحلى گذرانده شود و اين رياضت هم انجام گيرد تا به كليد و كد برسد. (اين مطالب از فرمايشات شفاهى مولايم بود) حال از رساله گرانسنگ ((رموز كنوز)) بشنو:
((جناب استاد نام برده ام - رضوان الله عليه - (اعنى آية الله آقا سيد محمد حسن الهى تبريزى ) در پيرامون دستور نخستين (عليم ) فرمودند كه مرحوم جد من آية الله سيد محمد حسين طباطبايى در علم جفر ماهر بوده است ، و هنوز نوشته هايى از ايشان را در اين امور داريم ؛ وقتى ايشان را احضار كرده ام و از ايشان تقاضا كرده ام كه اين علم را به ما بياموزد، در جواب گفت :
((استادى كه آن را به من آموخت از من عهد گرفت كه به كسى نگويم )).
اين باره تشريف بردند، بار ديگر ايشان را احضار كردم و به ايشان عرض كردم كه آقا شما آن شخص را به ما معرفى بفرماييد ما خودمان از او اجازه و تعليم مى گيريم . در جواب فرمودند كه مطابق عهد اين كار را هم نمى كنم ، ولى ...)).
جناب شيخ اكبر در ((الدر المكنون فى علم الحروف )) گويد: و اعلم ان علم التكسير عزيز و نهاية علم التكسير هو الجفر الجامع فتاءمل الى سر قدرة الله تعالى كيف اءودع جميع العلوم فى هذه الحروف التى عددها 28 و كيف هذا العدد اليسير يصل الى هذا الحد الذى لا يمكن حصره ... و در جاى ديگر گويد، جفر تكسير كبير است و واضح آن امام على (عليه السلام ) است به بركت حضرت خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اعلم ان الجفر هو التكسير الكبير الذى ليس فوقه شى ء و لم يهتد الى وضعه من لدن آدم (عليه السلام ) الى الاسلام غير الامام على (عليه السلام ) كل ببركة خير الانام و مصباح الظلام عليه افضل الصلاة و السلام .
و نيز گويد: الامام على رضى الله تعالى عنه ورث علم الحروف من سيدنا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اليه الاشارة بقوله : اءنا مدينة العلم و على بابها فمن اراد العلم فعليه بالباب و قد ورث علم الاولين و الاخرين ما راءيت فيما اجتمعت بهم اعلم منه و هو اول من وضع مربع ماءة فى ماءة فى الاسلام و قد صنف الجفر الجامع فى اسرار الحروف و فيه ما جرى للاولين و ما يجرى للاخرين و فيه اسم الله الاعظم و تاج آدم و خاتم سليمان و حجاب آصف ... ثم الامام الحسين (عليه السلام ) ورث علم الحروف من ابيه ثم ورثها الامام زين العابدين (عليه السلام ) ثم الامام محمد الباقر (عليه السلام ) ثم الامام جعفر الصادق (عليه السلام ) و هو الذى غاص فى اءعماق اءعواره و يتكلم بغوامض الاسرار و العلوم الحقيقية و هو ابن سبع سنين . و قال علمنا غابر مزبور و كتاب مسطور فى رق منشور و نكت فى القلوب و مفاتيح الغيوب و نقر فى الاسماع لا تنفر منه الطباع و عندنا الجفر الابيض و الجفر الاحمر و الجفر الاكبر و الجفر الاصغر و منا الفرس الغواص و الفارس القناس فافهم هذا اللسان الغريب و الباين العجيب .
جفر اقيانوس كبير است و جفر يعنى كتاب آفرينش و جفار مثل حفار است ، گاهى به گنج مى رسد و گاهى تنها رنج است .
علوم اعداد و حروف و اوفاق و زبر و بينات چون ديگر علوم معداتند، تا صعود برزخى و عقلى به اصول حروف براى نفس حاصل نگردد، نتيجه حاصل نمى گردد و در جفر مستحصله به دست نمى آيد. لذا حضرت مولى جفر را مقام مى داند.
جناب ابن عربى در همان در مكنون نيز گويد: و ان الجفر يظهر آخر الزمان مع الامام م ح م د المهدى و لا يعرفه على الحقيقة الا هو و كان الامام على من اعلم الناس بعلم الحروف و اسرارها و قال (عليه السلام ): سلونى قبل اءن تفقدونى فان بين جنبى علوما كالبهار الزواخر.
(به لطيفه 104 مآثر آثار ج 1 مراجعه گردد)

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی

 


تکسیر در علم جفر(علوم غریبه)

بوضع جفر جامع گاه تكسير   بيابى وصف احمد را به تكثير 
كه امدح هست و مادح هست و حامد   كه حماد است و مداح محامد
 

يكى از شعب علوم ارثماطيقى علم شريف ((تكسير)) است كه آن را عرض عريضى است . چه اينكه يكى از شعب آن علم شريف و عزيز ((جفر)) است كه آن را هم عرض بسيار عريضى است .
در تكسير نيز همانند ديگر شعب آن ، كتب و رسائل بى شمارى نوشته اند كه فرمايشات بى نهايت در آن مطرح شده است .
لفظ تكسير را اطلاقاتى است ، يكى از اطلاقات آن ، اصطلاح رياضى آن است كه جناب نصرالله منشى در ديباچه ((كليله و دمنه )) در ستودن بهرامشاه گويد كه او چه كارهايى انجام داده و چه فتوحاتى بدست آورد تا گويد: ((در تكسير دو هزار فرسنگ در خطه اسلام افزود...))
حضرت مولى در پاورقى آورده اند: ((در همه نسخه هاى چاپى با ثا نوشتند كه تبادر و الفت ذهن به تكثير با ثا باعث اشتباه آنان شده . زيرا صحيح آن چنانكه در (م ) است و در متن آورديم با سين مى باشد و براى تعيين مساحت تكسير با سين استعمال كنند علاوه اينكه تكثير با ثا يعنى افزودن و با ((افزود)) عبارت غلط شود.
تكسير در اصطلاح رياضى قديم عبارت است از ضرب عددى در عددى : اگر مطلوب مساحت سطحى چهار ضلعى باشد و اضلاع آن برابر باشند در اصطلاح حاصل ضرب را عدد مربع گويند وگرنه مسطح ، و اگر مطلوب مساحت جسم باشد، و اضلاع طول و عرض و عمق آن مساوى باشند مكعب وگرنه مجسم گويند.
و تكسير شامل همه اينها و غير اينها مى شود.
مثلا در كتب فقهيه راجع به تقدير آب ((كر)) سخن بميان آوردند كه به حسب وزن چقدر است و به مساحت چه قدر؟ مرحوم شهيد ثانى در شرح لمعه فرمايد: الكر بالمساحة ما بلغ مكسره اثنين و اربعين شبر اءو سبعة اثمان شبر يعنى كر به مساحت آن است كه مكسر آن 8/7 42 وجب باشد.
تا آن جا كه فرمود: و قريب به اين معنى است كه آنچه در علم عدد و علوم غريبه در تكسير اعداد و كلمات عنوان كرده اند.))
پس تكسير دو هزار فرسنگ يعنى دو هزار فرسنگ ضرب در دو هزار فرسنگ مى شود چقدر... بر خطه اسلام افزوده شد.
اصطلاح ديگر تكسير، تكسير در علوم غريبه است كه آن نيز داراى شعب فراوانى است .
تعريف تكسير
در كتاب قيمه ((خزائن )) عالم ذوالفنون ، عارف كامل محقق ملا احمد نراقى در تعريف تكسير ص 192 چنين آمده است :
((فائده : بدانكه اهل عدد به جهت بسيارى از خواص ، اسمى را يا كلامى را تكسير كنند، و تكسير اسم يا كلام آن است كه حروف آن را بر سبيل تقطيع نويسند در يك سطر، بعد از آن در اول سطر دوم حرف آخر سطر اول را نويسند، پس اول حرف آن سطر را، پس حرف ما قبل آخر را، پس ما بعد اول را، و همچنين تا سطر اول تمام شود، و بعد از آن در اول سطر سيم حرف آخر سطر دوم را و بعد از آن حرف اول را، پس ما قبل آخر را، پس مابعد اول را تا سطر سيم تمام شود، و بعد از آن به اين نحو سطر چهارم را تا به سطرى رسد كه به عينه اصل اسم يا كلام عود نمايد و همان عود را زمان گويند و مكسر همان سطورى است كه قبل از زمام است و عدد مجموع سطور قبل از زمام را تكسير آن اسم گويند مثلا.
تكسير كلام ((قل هو الله احد))
ق ل ه‍ و ا ل ل ه ا ح د
د ق ح ل ا ه‍ ه و ل ا ل
ل د ا ق ل ح و ل ه ا ه‍
ه‍ ل ا د ه ا ل ق و ل ح
ح ه‍ ل ل و ا ق د ل ه ا
ا ح ه ه‍ ل ل د ل ق و ا
ا ا و ح ق ه ل ه‍ د ل ل
ل ا ل ا د و ه‍ ح ل ق ه
ه ل ق ا ل ل ح ا ه‍ د و
و ه د ل ه‍ ق ا ا ح ل ل
ل و ل ه ح د ا ل ا ه‍ ق
ق ل ه‍ و ا ل ل ه ا ح د

تكسير اسم منان
م ن ا ن
ن م ا ن
ن ن ا م
م ن ا ن
پس در ((قل هو الله احد)) يازده سطر، اول تكسير است و سطر دوازدهم زمام ، و در اسم ((منان )) سه سطر، اول تكسير و سطر آخر زمام است ، پس عدد تكسير ((قل هو الله احد)) اين است (2420) و عدد تكسير اسم منان اين است (423) و اين تكسير كه مذكور شد بدون صدر و موخر است انتهى .
حضرت مولى در تعليقه و پاورقى بر مقام در خزائن فرمايد: ((قل هو الله احد)) به حروف جمل (220) شود و چون ضرب در (11) كه سطور تكسير است گردد حاصل (2420) شود؛ و منان به حروف جمل (141) مى شود و حاصل ضرب آن در (3) كه سطور تكسير است (423) است . (ح ). انتهى .
ناگفته نماند كه فرمايش جناب محقق نراقى در تكسير و تمثيل آن به ((قل هو الله احد)) و ((منان )) به يك روش تكسيرى بود كه انحاء ديگر هم وجود دارد.
چه اينكه در ص 307 همين كتاب ذيل فائده اى ، تكسير را به مراتب سه گانه صغير و متوسط و كبير ذكر مى فرمايد. فراجع .
در رساله ((رموز كنوز)) نيز در مورد تكسير نكاتى آمده كه ضرورت ذكر ندارند، اگر خواستى مراجعه كن به جلد سوم هزار و يك كلمه .
اما آنچه كه مربوط است به شرح بيت مذكور آن است كه :
يكى از رشته هاى جفر كه حروف را به مربعات مى برند، ((تكسير احمدى )) است . يعنى اسم شريف ((اءحمد)) را به وزان جفر جامع تكسير مى كنند، و بدين صورت مى شود كه لفظ احمد را به تكثير مى يابى و او را به اوصافى همانند ((امدح و مادح و حامد و حماد و مداح محامد)) در اين قاعده تكسيرى مى يابيد

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی


 

 


اسرار کن

ز كن بشنيده اى مشتى ز خروار  

بيا بشنو ز كن حرفى دگر بار 

دگر سرّيكه اندر اين سخن هست  

حسن گويد كه بس شيرين دهن است 

 خزائن از زمان و دهر و سرمد  

همه جمعند در جبريل و احمد 

كه مراد همان لام و ميم در ((الم )) است كه ((الف )) احد است كه ((آمر)) است ، لام عقل فعال است كه مؤتمر و واسطه در فيض است ، ميم مظهر جميع حروف تكوينى و تدوينى است كه سراج منير است . قلب لام الف است ، و آخر لام ميم ، بلكه قلب ميم هم الف است ، فتبصر.
به شرح بيت هجدهم به بعد همين باب مراجعه كن . به رمزى كه در ذيل بيت بيست و پنجم آمده است در اين ابيات بعدى اشارت مى كنند كه مى فرمايند
:

ميان كاف و نون در دور ابتث   نهفته لام و ميم مقرون و منبث 

((ا ب ت ث ... ك ل م ن ...)). مقرون هم اند كه كنار هم قرار دارند و هم منبث اند كه از هم جدايند يعنى مقطعه اند.

به دور ابجدى هم اينچنين است   كه با ابتث در اين معنى قرين است 

((ابجد - هوز - ك ل م ن -...))
در ((رموز كنوز)) آمده است : ((عالم جليل ابوالعباس احمد بن محمد از علماى قرن هفتم هجرى را كتابى عظيم در ششصد و بيست و سه رشته در علم حروف به نام الوشى المصون و اللؤلؤ المكنون فى معرفة علم الخط الذى بين الكاف و النون است . انتهى .

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی


 

 


اسرار موجود در کن

بود اين كاف و نون امر الهى   كه اندر كن بود هر چه كه خواهى

  در رساله نورى ((رموز كنوز)) آمده است :
((دو عالم ، عالم امر و خلق است اءلا له الخلق و الامر تبارك الله رب العالمين (قرآن كريم - سوره اعراف - 55). از امر ((كن )) است يقول لما اراد كونه : كن فيكون لا بصوت يقرع و لا بنداء يسمع ، و انما كلامه سبحانه فعل منه اءنشاءه و مثله ... (نهج البلاغه خطبه 184.)
خلق قائم به امر است ، و كلمه امر در شعر لطيف ((يك امر)) اشارت است به كريمه : و ما اءمرنا الا واحدة كلمح بالبصر (قرآن كريم - سوره قمر - آيه 51) معنى امر در اصطلاح اهل الله نيك با معارج امريه قرآن و عترت مناسب است . لان الامر باصطلاحهم عبارة عن اظهار حكم الوحدة فى عين الكثرة المعبر بالحركة الايجادية تارة ، و النكاح السارى اءخرى ؛ كما ان النهى عبارة عن اظهار حكم الكثرة و رجوعها الى الوحدة تمهيد القواعد فى شرح قواعد التوحيد للعلامة صائن الدين على بن تركة .
در آثار آمده است كه امر او سبحانه بين كاف و نون است ؛ اين سخن را ظاهرى است و اظهار داشته ايم ، و باطنى است ، و آن اين كه : در دائره ابتثى و ابجدى ، در ميان كاف و نون دو حرف لام و ميم است ((الم ذلك الكتاب لا ريب فيه ))... انتهى .

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی


 

 


خزائن بين كاف و نون

خزائن را كه از احصا فزون است   شنيدى آنكه بين كاف و نون است

مصراع اول اشارت دارد به آيه 22/ سوره حجر: و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم ((هيچ چيز در عالم نيست جز آنكه منبع ها و خزينه هاى آن نزد ما خواهد بود ولى ما از آن بر عالم خلق نازل نكرديم مگر به مقدار معين .)) لذا هم كلمات وجودى عالم ، غير متناهى است و هم خزائن آن را حد خاص نيست كه غير متناهى است .
در حديثى نيز آمده است كه همه خزائن بين كاف و نون است ، چه اينكه در بيت اول از باب اول همه حقايق از ((كن )) دانسته شده
است . در تفسير نور الثقلين ذيل آيه پايانى سوره يس آمده است :
فى تفسير على بن ابراهيم ثم قال عزوجل : ((اؤ ليس الذى خلق السموات و الارض )) الى قوله تعالى : ((كن فيكون )) قال : خزائنه
فى كاف و النون .
چه اينكه در مصراع دوم گفته آمد كه خزائن بين كاف و نون است . از نكته 967 هزار و يك نكته بشنو:
((يا من خزائنه بين الكاف و النون (شمس المعارف الكبرى للبونى ص 230 مصر) بين كاف و نون در دائره ابتثى ل م است در لام
و ميم بايد تدبر كرد ((الم ذلك الكتاب لا ريب فيه )). مفتاح دفتر دل در مقام كن است و بند هفدهم آن در بين كاف و نون ...))
پس به يك معنى آنكه خزائن بين كاف و نون است يعنى در ((كن )) حق است كه تمام حقايق عوالم وجودى از مقام امر حق بنام ((كن
)) تحقق مى يابند. انما اءمره اذا اراد شيئا اءن يقول له كن فيكون .
و به معناى ديگر اينكه خزائن بين كاف و نون است بدين بيان :
هم در دائره ابتثى و هم در دائره ابجدى و نيز در دائره اءهطمى ، خزائن در ((لام و ميم )) جمع شده است كه ين كاف و نون واقع
شده است .
دائره ابتث : ا ب ت ث ج ح خ د ذ ر ز س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق (ك ل م ن ) و ه‍ ى . و در دائره ابجد: ((ا ب ج د ه‍ و ز ح ط
ى (ك ل م ن ) س ع ف ص ق ر ش ت ث خ ذ ض ظ غ )).
و در دائره اءهطمى هم كه بر دائره اءهطم فشذ
مبناى حروف ابجدى است ، ا ب ج د
((لام و ميم )) بين كاف و نون ه‍ و ز ح
قرار گرفته است . ط ى (ك ل
و لام هم در (الف لام ميم = م ن ) س ع
الم )) به عنوان جبرئيل كه ف ص ق ر
واسطه وحى است شناخته ش ت ث خ
شده است ، و ميم نيز اشارت ذ ض ظ غ
به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) داشت .
فتدبر .
بايد توجه داشت كه همه حقايق و خزائن يعنى عوالم وجودى و كلمات وجودى آنها، بر روى آن پرده آويخته شده ، يعنى صادر اول نقش بسته شده است كه از آن پرده آويخته به حقيقت محمديه (صلى الله عليه و آله و سلم ) نام برده مى شود و اواصل الاصول و هيولاى اولى كلمات وجودى است ، و همه موجودات از اين آب حيات پديد آمده اند كه ((و جعلنا كل شى ء حى من الماء)). فتدبر.

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی


 

 


علم حروف و حروف مقطعه قرآن

چو عجز از حمل اين قول ثقيل است         الف الله و لامش جبرئيل است
محمد را بود ميمش اشارت         الف و لام و ميم اندر عبارت

ابيات فوق نمونه ديگرى از اشارات به اسرار و كنوز حروف مقطعه قرآن است كه اگر قول سابق بر آن بر شما سنگين آيد و در پذيرش آن دچار مشكل مى شويد زيرا كه آن را ذوق و چشيدن لازم است ؛ مى توانيم به بيان اين ابيات در فهم رموز قرآنى توجه داشته باشيم و اين اشارت در روايات نيز آمده است و آن اينكه :
در ((الم )) ((الف )) براى ذات اقدس الله تعالى و ((لام )) براى جبرئيل و ((ميم )) اشارت به حضرت خاتم انبيا محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم ) باشد. الله تعالى دهنده است و جبرئيل واسطه ، و جناب خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم ) گيرنده است .
در معناى ((الم )) در كتب تفسيرى و جوامع روايى ، روايت فراوانى نقل شده است .
در تفسير خلاصة المنهج آمده است : ((نزد اكثر مفسران الف اشاره به ((انا)) و لام به ((الله )) و ميم به ((اعلم )) يعنى منم خدايى كه داناتر از همه ام و يا الف اشاره است به ((الله )) و لام به ((جبرئيل )) و ميم به ((محمد)) يعنى حق تعالى قرآن را به واسطه جبرئيل به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرستاد.))
(ج 1 ذيل سوره بقره )
در تفسير الميزان ج 18 ص 7 از ابن عباس نقل شد كه : اءن الالف اشارة الى الله و اللام الى جبرئيل و الميم الى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ).
به معانى حروف مقطعه و دلالت آنها بر اسماء الله به معانى الاخبار و بحارالانوار مراجعه بفرماييد.
در رموز كنوز مولايم چنين آمده است : ((الم ، سه حرف است به عدد جيم كه چو جانست (حرف جسم و عدد اوست چه جان - بيت 5) و هر يك سه حرف ست كه ميم مسرورى ، و آن دوى ديگر ملفوظى اند.
الم ، الله و جبرئيل و محمد است . اءنا اءنزلناه فى ليلة القدر (قرآن كريم - سوره قدر - آيه 2)
نزل به الروح الامين على قلبك (قرآن كريم - سوره شعراء - آيه 195.)
الف اءحد است كه آمر است ، لام عقل فعال است كه موتمر و واسطه در فيض است ، ميم مظهر جميع حروف تكوينى و تدوينى است كه سراج منير است . قلب لام الف است ، و آخر لام ميم ، بلكه قلب ميم هم الف است فتبصر.
آن كه فرمود: ((سه حرف است به عدد جيم ...)) چون در دائره ابجدى حرف ((ج )) سه است كه ((ا = 1، و ب = 2، و ج = 3...))
و آنكه فرمود: ((هر يك سه حرف است ...)) چون ((الم )) هر حرف آن به سه حرف تلفظ مى شود ((الف )) ((لام )) ((ميم )). و هر حرفى از حروف كه به سه حرف تلفظ مى شود، اگر حرف اول آن با حرف آخر آن يكى باشد آن را ((مسرورى )) گويند مثل ((ميم ))، و اگر غير آن باشد آن را ((ملفوظى )) نامند مثل ((الف )) و ((لام )).
مراد از عقل فعل همان جبرئيل است كه واسطه در وحى است ، و مراد از ((ميم مظهر جمعى حروف تكوينى و تدوينى ...)) جناب خاتم است كه در قرآن به سراج منير و اوصاف ديگر از او نام برده شده است كه انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا و داعيا الى الله باذنه و سراجا منيرا. (فتح /8)
آنكه فرمود: ((قلب لام الف است )) روشن است كه ((ل ا م )) كه الف در وسط و قلب آن جاى دارد، و به معنى الله است و بلكه در قلب ميم هم الف است زيرا كه ((م يا م )) كه الف در ((يا)) در وسط ميم باشد و آن هم الله است كه پس وحدت عددى نشود بلكه هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن مى باشد. و او حق صمدى است كه جا براى كثرت و وحدت عددى نيست . فتدبر.
از صفى رحمة الله در تفسيرش بشنو:
از الف كرد ابتدا و ز لام و ميم         تا ز حادث راه يابى بر قديم
اين اشارت بر سه رتبه است از وجود         گر مراتب را شناسى با شهود
اول الله است و ثانى جبرئيل         عقل فعال اوست از روى دليل
منتهى باشد محمد در نمود         زان كه دارد جامعيت در وجود


منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی

 

 


صدا زدن حروف مقطعه قران (يا كهيعص و يا حمعسق )

على اندر غزا بودى ندايش   حروف منفصل اندر دعايش
ندا مى كرد به ((كهيعص ))   به ((حمعسق )) آن قطب عباد

غزا يعنى جنگ ، عُبّاد و عَبَدة و عابدون جمع عابد است .
اين رمز در مورد حروف مقطعه شاهد و نمونه ديگرى است از آنچه در بيت سوم همين باب گفته آمد كه اين حروف مقطعه اشاراتى به كنوز و اسرار دارند و يكى از آن اشارات همين است كه از جناب مولى الموالى امير المؤ منين (عليه السلام ) نقل شده است كه در جنگها قبل از شروع به كارزار مى فرمود: يا هو يا من لا هو الا هو يا كهيعص و يا حمعسق لا حول و لا قوة الا بالله . سپس دست به شمشير مى فرمود و به كارزار مى پرداخت .

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح: استاد صمدی آملی


 

 


حرف ((فاء)) آفت است

به هر دورى كه مىخواهى كنى طى   برآن دورت تسلسل هست درپى

ذيل بيت قبلى دانسته شد كه در دور ابجدى فقط يك جهت آن به نحو جفر جامع بى كران در مى آمد كه باز همان دور ابجدى را مى شود به جهات بى نهايت فرض كرد و در آن بكار مشغول شد تا چه رسد به دور ابتثى و يا دور اءهطمى و يا دوره هاى ديگر كه باز آنها را حد و نهايت نباشد. لفظ تسلسل به معناى لغوى است يعنى پى هم و پى در پى .
روايات در باب حروف كشف حقايقى نموده اند كه خيلى شگفت آور آست .
در ماده ((حمم )) سفينة البحار روايتى آمده كه جناب امام مجتبى (عليه السلام ) مريض شد و تب كرد و درد وى بسيار شديد گشت جناب فاطمه (عليها السلام ) وى را به نزد حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) آورد در حاليكه به حضرت استغاثه مى كرد، در اين هنگام جبرئيل نازل شد و فرمود كه خداوند هيچ سوره اى از قرآن را بر تو نازل نكرد مگر در آن سوره حرف ((فاء)) وجود دارد و هر ((فاء)) هم براى آفت است ، مگر سوره حمد كه در آن حرف ((فاء)) نيست پس ظرفى از آب را برداريد و سوره حمد را چهل بار بخوانيد (و در آب آن را قرائت كنيد) سپس اين آب را بر آن بريزيد؟ خداوند او را شفا مى بخشد پس همينگونه عمل كردند مثل اينكه از بند رهايى يافته باشد.
روى انه اعتل الحسن (عليه السلام ) فاشتد وجعه فاحتملته فاطمه (عليها السلام ) فاءتت به النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) مستغيثة مستجيرة فنزل جبرئيل فقال ان الله لم ينزل عليك سورة من القرآن الا و فيها فاء و كل فاء من آفة ، ما خلا الحمد فانه ليس فيه فاء فادع قدحا من ماء فاقرء فيه الحمد اربعين مرة ثم صبه عليه فان الله يشفيه ففعل ذلك فكانما انشط من عقال .
اين روايت علاوه از اينكه يك دستور العمل شريفى در مورد استشفاى كودكان در حال تب كردن است ، در آن اسرارى از علم حروف و اءعداد نهفته است كه فرمود: ((ؤ كل فاء آفة )) و نيز چهل بار يعنى عدد چهل در آن اخذ شده است كه آفت بودن ((فاء)) حيرت آور است . و روايات به مثل روايت مذكور خيلى فراوان است كه به اسرار حروف و اعداد اشاراتى دارند. منتهى براى ما نبوت انبايى چون حاصل نشده است و به اسرار كلمات وجودى نرسيده ايم از اين گونه مسائل استيحاش داريم و حاليكه نبوت تشريعى همان حلال و حرام ثابت الى يوم القيامة است ولى براى همگان نبوت انبايى راه دارد كه به اسرار عالم آشنا شوند، و حقايقى هم به آنان دهند و چه بسا در نبوت انبايى باطن و سر آيه اى و يا روايتى را ظهور دهند كه نه گوشى شنيده باشد و نه چشمى آن را ديده باشد و نه بر قلب احدى خطور كرده باشد. كه خطبه قاصعه نهج متنم است . به شرح باب دوم مراجعه كن .

منبع:شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی


 

 


کلیات علم شریف جفر(آموزش علوم غریبه)

غرض آن است كه دواير را در جفر و تكسير و غيرهما بى نهايت است ، منتهى بعضى معروف است جفر جامعى هم كه نوشته شده است مربوط به يك دور ابجدى است كه همين يك دور هم بى نهايت است و آن را كران نبود. اين يك دوره ابجدى جفر جامع هم خطى است و هم چاپى آن به طبع رسيده است كه هر دو طبع و خطى آن در نزد حضرت مولى روحى فداه موجود است . آن هم اين دوره چاپى جفر يك دوره متعارف است كه از چهار (اااا) شروع گرديد و تا به چهار (غ غ غ غ ) به اتمام رسيد.
بيانش آنكه :
جفر را بر اساس بيست و هشت حرف ابجدى به
بيست و هشت اقليم و جزء مى نامند، و هر اقليمى از اقاليم بيست و هشت گانه را به بيست و هشت شهر (يا بلد يا صفحه )، و هر شهرى داراى بيست و هشت كوى (يا محله يا سطر) است و كوى آن داراى بيست و هشت خانه (يا بيت ) است . بدين صورت :
اقليم ، جزء 28
شهر، بلد، صفحه 784=28*28
كوى ، محله ، سطر 21952=784*28
بيت ، خانه 614654=21952*28
نحوه نوشتن جفر جامع روش خاصى دارد كه مولاى مكرم نيز تا مقدارى آن را نوشتند، يعنى در همان اوانى كه در محضر جناب حجت الحق و اليقين حجة الاسلام آقا سيد مهدى قاضى طباطبايى تشرف داشتند شروع به نوشتن آن نمودند كه چون خيلى وقت مى خواست با اين حال به نوشتن آن مشغول شدند كه در اثناى كار جفر جامع خطى تحصيل شد.
جفر جامع را در اقاليم و شهرها و محله ها و خانه به ترتيب ابجدى نويسند بدين صورت :
اب ج د ه‍و ز ح ط ى ك ل
12110987654321
م ن س ع ف ص ق ر ش ت ث خ
242322212019181716151413
ذ ض ظ غ .
272625 28
بايد حروف ابجدى را در جفر جامع از يك تا بيست و هشت بشمار آورد نه اينكه از يك تا هزار محسوب داشت . يعنى به بُعد ابجدى گرفت نه به حروف ابجدى . لذا هر اسمى كه مى خواهى در جفر جامع بيابى . مثلا حضرت مولى مثال زد به ((جعفر)) كه بايد از اولين حرف آن را به سوى اقليم روى و دومى را به طرف شهر و سومين را به سوى محله و چهارمى را به طرف خانه . يعنى همانگونه در آدرس ‍ ظاهرى اول اسم استان سپس اسم شهر و بعد از آن اسم محله و سپس اسم منزل را نام مى برى ، در مقام نيز از باب تشبيه چنين بنما.
حالا در كلمه ((جعفر)) اولين حرف ((جيم )) است كه آدرس اقليم است يعنى اقليم سوم است ، و بعد از اقليم ، ((عين )) ما را به طرف شهر شانزدهم اين اقليم راهنمايى مى كند، و سپس ‍ ((فاء)) ما را در آن شهر شانزدهم از اقليم سوم به سوى محله هفدهم آن مى برد و وقتى به محله هفدهم از شهر شانزدهم از اقليم سوم مى رساند. پس آدرس جعفر در جفر جامع خانه بيستم از محله هفدهم از شهر شانزدهم از اقليم سوم است ، و اقليم سوم همان حرف جيم است كه با ((ج ج ج ج )) است .
و چون اسم راقم ((داود)) است آدرس او در جفر جامع ، اقليم چهارم ، شهر اول ، محله ششم ، خانه چهارم است .
در غزل ((وصف دل )) ديوان آمده :

دوست بگو دوست كه يادش نكوست   تا نگرى نيست جز او اوست اوست
همچو الف در همه آفاق جفر   از بلد و خانه و اقليم و كوست

و اين بيت دوم اشارت به اصطلاحات جفرى از اقليم و بلد و خانه و كوى است . فتدبر.
در درس 44 دروس هيئت و ديگر رشته هاى رياضى آمده است : ((آنان را در رشته هاى علوم ارثماطيقى مواضعت و اتفاق ديگر، و نظير كارشان در شعب اعداد حروف دوائر بسيار است كه ربطى به اين فن ندارد، چنانكه عالم نامدار محمود بن محمد دهدار متخلص به عيانى كه از اعيان علماى اماميه قرن دهم هجرى است در جواهر الاسرار و خلاصه آن ، دوائر عديده اى در اعداد خاص و هر يك را براى امرى مخصوص ، و بسيارى را منصوص به روايتى ماءثور ذكر كرده است . و به خصوص علماى مغاربه را در فنون ارثماطيقى و اعداد حروف دوائر شرح و بسطى بتمام است و دستى بسزا دارند.))
در پايان درس 54 دروس هيئت بعد از بيان اقاليم به اصطلاح هيئت تحت عنوان ((تتمه )) مى فرمايد:
((تتمه : تقسيم اقليم ارضى به اقسام هفتگانه ، و اقليم هشتم سماوى كه عرض اقليم رويت بوده است ، دانسته شده است . و به اقليم هشتم به اصطلاح عرفان اشارتى شده است .
اكنون بدان كه در بسيارى از كتب و رسائل علوم و فنون مطلقا لفظ اقليم به معنى مطلق سرزمين نيز بكار برده شده است و از كثرت موارد استعمال نيازى به نقل شواهد نيست .
و علم جفر از علوم ارثماطيقى را 28 اقليم است كه هر حرفى از حروف به بُعد ابجدى حروف گرفته شود و هر مربع آن حاوى چهار حرف است ، حرف اول اقليم و دوم شهر و سوم كوى و چهارم خانه است بدين بيان كه احمد را در اقليم اول ، شهر هشتم ، كوى سيزدهم ، خانه چهارم بايد گرفت ؛ و محمد را اقليم سيزدهم ، شهر 8، كوى 13، خانه 4؛ و يوسف را اقليم 10، شهر 6، كوى 15، خانه 17؛ و يوشع را اقليم 10، شهر 6، كوى 21، خانه 16، و على هذا القياس .
و گاهى حروف را به چهار اقليم قسمت مى كنند كه حصه هر اقليم هفت حرف مى شود)) انتهى .
جناب محقق نراقى در خزائن ص 314 فائده اى در كيفيت نوشتن جفر جامع مطرح فرموده است كه نقل آن مناسب مى نمايد.
((فائدة عظيمة در كيفيت نوشتن جفر جامع : بدانكه بايد بيست و هشت جزء كاغذ وضع كرد و هر جزئى چهارده ورق كه بيست و هشت صفحه باشد و در هر صفحه اى بيست و هشت سطر باشد و در هر سطرى بيست و هشت خانه باشد و در هر خانه چهار حرف رسم مى شود و در اصطلاح هر جزيى را اقليم و هر صفحه اى را شهرى و هر شهرى محله اى و هر محله اى را مشتمل بر بيست و هشت خانه است و حروفى كه در خانه ها رسم مى شود به اين طريق است كه هر خانه اى چهار حرف ، حرف اول علامت جزء، دوم علامت صفحه ، سيم علامت سطر، چهارم علامت خانه .
پس در خانه اول از سطر اول از صفحه اول از جزء اول چهارم الف است . اولين علامت علامت جزء اول و ثانى علامت صفحه اول ، ثالث علامت سطر اول ، رابع علامت خانه اول ، و در خانه دوم از سطر اول سه ((الف )) و يك ((ب )) رسم كنند و همچنين تا خانه بيست و هشتم سه ((الف )) و يك ((غ )) كه علامت بيست و هشتم است رسم كنند، و در خانه اول از سطر دوم از صفحه اول از اين جزء دوم ((الف )) و يك ((ب )) و يك ((الف )) رسم كنند كه علامت جزء اول و صفحه اول و سطر دوم و خانه اول است ، و در خانه دوم دو ((الف )) و دو ((ب )) نويسند و همچنين تا آخر سطر، و در سطر سيم از صفحه اول در خانه اول دو ((الف )) و يك ((ج )) و ((الف )) نويسند، و در خانه دوم دو ((الف )) و ((ج )) و ((ب )) نويسند و همچنين تا آخر سطر، و در صفحه دوم در خانه اول از سطر اول يك ((الف )) به جهت جزء، يك ((ب )) به جهت صفحه و دو ((الف )) به جهت سطر و خانه نويسند و على هذا القياس تا در خانه آخر از سطر آخر از جزء آخر چهار ((غ )) نويسند.
فائدة : در بعضى از رسائل بنظر رسيده كه هر كه اين جفر جامع را بنويسد و با خود دارد همه مخلوقات او را مطيع و منقاد گردند و كسى در مدة العمر با او دشمنى نتواند كرد، و هر خانه اى كه در اين جفر جامع باشد از مرگ فجاءة و طاعون در امان باشد، و اگر كسى با لشكرى باشد فتح ايشان را باشد و هر كه بنويسد به هر مراد كه خواهد برسد، و هر آفريده اى كه در بلايى عظيم افتد اين را بنويسد و با خود دارد حق تعالى او را از آن ورطه برهاند، و اگر حاجتى داشته باشد و به آن نتواند رسيد چهل روز همه روزه نظر بر اين اوراق افكند تا حاجتش روا شود به شرط تقوى و كتمان سر و پرهيزكارى ، و هر روز بعد از نماز دويست مرتبه بگويد ((يا رحمن كل شى ء و راحمه )) و بعد از آن نظر به آن اوراق كند و اگر دشمنى داشته باشد كه به هيچ نوع دفع آن را نتواند كرد هر روز بعد از صبح چهل مرتبه بگويد: يا مذل كل جبار بقهر عزيز سلطانه و نظر بر آن اوراق كند تا چهل روز، روز آخر حروف اسم آن شخص را بسط عددى مثل آنكه اسم محمد را بجاى ((ميم )) اءربعين و بجاى ((ح )) ثمانية ، و بجاى ((ميم )) اءربعين و بجاى ((دال )) اربعه ثبت نمايد و به ترتيب تكسير كند به اين نحو...؛ و بسط حرفى مثل آنكه حروف اسم آن شخص را تكسير كند و به حروف را جدا گانه و بسطى را جداگانه بر كاغذ نويسد يكى را در گورستان بسوزاند و يكى را در خاك كند بشرط آنكه آن كس به حسب شرع دفع آن واجب باشد پس آن كس ناچيز گردد.))
انتهى .
خواننده گرامى دانا است كه دست بدين اعمال زدن بدون مقدمات و اذن حق متعال خلاف ادب مع الله است و مبارزه با نظام آفرينش و كلمات وجودى و چينش كشور هستى است . لذا اگر كسى را به اين حقايق سر و سرى شد بايد اذن الله تكوينى را كه بر اساس ولايت تكوينى است داشته باشد و در صورت اوامر الهى بدان دست زند وگرنه خلاف حقيقت گرداننده نظام بلكه خلاف عين نظام است . يعنى جفر جامع و ديگر شعب ارثماطيقى را هم مى شود در جمالى بكار برد و هم در جلالى ، در جمالى آن چه بسا در موارد زيادى اذن باشد همانند الفت ايجاد كردن بين دو مسلمان يا بين زن و شوهرى ؛ ولى در جلالى آن كه در بيانات جناب محقق نراقى آمدهاست بهتر آن است كه انجام نگيرد و در صورت اذن و امر الهى از باب اطاعت از اوامر حق متعال در همان محدوده امر انجام مى گيرد. يعنى جفّار بايد بداند كه خداست دارد خدايى مى كند و او را شاهد و ناظر مطلق در همه شئون بداند، و خود را در برابر حق متعال چيزى نبيند و لذا ائمه هدى با اينكه صاحب جفر جامع بودند كه طبق نصوص ماءثور جفر جامع در نزد آنها است ولى هرگز در امور جلالى دست به اعمال جفرى نزدند كه ادب مع الله و حضور و مراقبت تام را مراعات نموده اند. فتدبر.
در ص 138 خزائن آمده است :
اعلم اءن الجفر ثمانية و عشرون جزءا، كل جزء ثمانيه و عشرون صفحه كل صفحة ثمانية و عشرون سطرا، كل سطر ثمانية و عشرون بيت ، فى كل بيت اءربعه اءحرف ، الحرف الاول بعدد اجزاء الثانى بعدد الصفحات الثالثة بعدد الاسطر الرابع بعدد البيوت ، فاسم جعفر مثلا يطلب من البيت العشرين من السطر السابع عشر من الصفحة السادسة عشر من الجزء الثالث و على ذلك فقس .
اين همان است كه در ابتداى شرح اين بيت گفته آمد.

منبع:جلد دوم شرح دفتر-شارح:استاد صمدی آملی


 

 


دوایر در علم شریف جفر

دواير را نه حد است و نه غايت   شنو از جفر جامع اين حكايت 
كه دور ابجديش بيكرانست   چو اين يك دور، دور ديگرانست
 

دواير در جفر و در تكسير و اوفاق و علم حروف بى پايان است و به راههاى گوناگون نويسند و در اين مورد از خواصشان در جداول وفقى چه حقايقى دارند و چه عجايبى نقل مى كنند. مثلا در ارتباطاتى كه با ارواح طيبه و اشخاص پيدا مى كنند به آنان دستوراتى مى دهند كه مثلا فلان بخور در فلان وقت و يا فلان مكان خاص انجام شود. در اسماى جلالى به مكان خاص باشد و در اسماى جمالى در مكان خاص ، مثلا اين عمل را در قبرستان انجام دهد. چيزهايى در اين علوم غريبه از علم اعداد و شعب ارثماطيقى آن دارند كه اگر كسى بخواهد به دنبال اين رشته ها به راه افتد تا به هر جا كه مى رود برسد بايد بطور كلى دست از همه چيز بكشد و نوعا آقايانى كه در اين رشته متوغل شدند و به دنبال آن راه افتادند از همه چيز ماندند يعنى اين رشته ها انسان را مى كشد و مى برد.

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح: استاد صمدی آملی


 

 


جایگاه الف در علم حروف

در ادوار يكايك از دواير   الف در اول است و هم در آخر 

از اينكه در دواير الف اول باشد روشن است كه در ذيل بيت قبلى گفته آمد. و اما در آخر است براى آن است كه همه حروف يا بدون واسطه و يا مع الواسطه به الف بر مى گردند. از مولايم بشنو:
((در ميان حروف مقطعه الف قطب حروف است و براى ذات اقدس حق است .

دل گفت مرا علم لدنى هوسست   تعليمم كن اگر تو را دسترست 
گفتم كه الف گفت ديگر گفتم هيچ   در خانه اگر كس است يك حرف بسست
 

حافظ شيرين سخن گويد:

نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار   چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم 

و از اين جهت كه در حروف نورانى الف حرف ذات متعاليه حق است ، گفته اند الف مقوم حروف ، و حروف مقوم آيات ، و آيات مقوم سور، و سور مقوم كتاب است ؛ چه كتاب تكوينى و چه كتاب تدوينى )).
در رساله مدارج و معارج از ده رساله فارسى ص 46 فرمود:
((فائده ديگر در اين كه الف قطب حروف است : اشارتى كرده ايم كه الف قطب حروف است ، اكنون در توضيح آن گوييم كه الف در همه حروف يا بى واسطه و يا با واسطه در كار است و مقوم هر حرف است و به منزله ماده آن حرف است . اما بى واسطه مثل (با، تا، يا، صاد، ضاد، واو) و اما به واسطه مثل (ميم و نون و جيم و سين ) كه قوام آنها بر (واو و باء) در مقام الف قرار مى گيرند، چنانكه در كلمات عرب نظير بسيار دارد، و به اين سبب آن را قطب حروف گويند، و به همين جهت اين اسم شريف را حرف ذات مقدس حق دانند كه ظهور حق در صور موجودات چون ظهور الف است در صور حروف .
و ديگر اينكه الف حروف است زيرا كه زبر ملفوظى - 1- كه الف است لفظ قطب است (ا = 1، ل = 30، ف = 80، جمع آن 111 كه عدد قطب است .) و بينه الف هم مطابق با على است و زبر الف هم مطابق با على است . بيانش اين كه زبر ملفوظى الف همزه است و عدد آن صد و ده است ، از بينه الف على را بطلب .
(ها = 6، ميم = 90، زا = 8، ها = 6، كه مجموع آنها صد و ده است .) و بينه الف كه (الف ) است هم صد و ده است كه مطابق با على است ، پس هم ظاهر الف على است و هم باطن الف على است ، لذا فرموده اند: من عرف ظاهر الالف و باطنه وصل الى درجة الصديقين و مرتبة المقربين و لا اله الا هو نيز مساوى با على است .
امير المؤ منين در خطبه شقشقيه كه خطبه سوم نهج البلاغه است درباره خويشتن فرموده است : و هو يعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى ينحدر عنى السيل و لا يرقى الى الطير.
و در خطبه 117 نهج البلاغه فرمود: و انما انا قطب الرحى تدور على و انا بمكانى فاذا فارقته استحار مدارها و اضطراب ثفالها... انتهى .
(بعضى از مطالب در مورد الف در شرح بيت چهل و هفتم و چهل و هشتم از باب شانزدهم آمده است ، فراجع .)
جناب عيانى در كنوز الاسماء به الف شروع كرد كه در ابتداى آن گفته است :
اى دو عالم به يك امر از تو تمام   كائنات از تو به تنسيق و نظام 
جناب مولى روحى فداه در شرح آن به نام ((رموز كنوز)) فرمود:
((ابتدا به الف شده است ، و الف دنباله دارد، ((الم ذلك الكتاب ...)) و متصل در وسط ((يس )) است (بيت 93)، ((يس و القرآن الحكيم ))، و مبداء جميع حروف تكوين و تدوين است . زبر آن رابع قل هو الله احد است ، و بينات آن ثانى يا على يا عظيم . عدد مجموع زير و بيناتش سه الف است كه كافى و عالى است ، و در شرف شمس متعالى است ...))
چه اينكه خود حضرتش در رموز كنوز به الف آغاز كرده است ، آنجا كه فرمود:
((اين حرف بى اسم و رسم ، بلكه كمتر از نقطه بدون حرف ، ساير در خط مشى امام الكل فى الكل على وصى ولى : حسن بن عبدالله طبرى آملى ، مدعو به حسن زاده آملى ...))
آنكه فرمود: ((و متصل در وسط ((يس )) است )) بدين صورت است كه ((ياسين )) است .
در شمس المعارف الكبرى ج 3 ص 350 آمده است : فصل فى حرف الالف : اعلم ان الالف سر الله تعالى فى الموجودات و الكلام على حقايقها يطول بل نذكر ما نحن بصدده فنقول الالف هو اصل الاشكال و اول الحروف و اول الاعداد فعلى الجمله اءنه حرف صادر من الله تعالى الواحد الاحد و له قوة فى باطن العلويات و عدده على التفصيل ال ف و العدد من ذلك ااا فنطق بها من الحروف ا ى ق و ناسب من اسماء الله تعالى كافى و هو تمام المائة فضربناه فى عدد حروف التصريف فبلغ عددها 333...الخ .

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی


 

 

 


علامه حسن زاده تک مرد در میدان علوم غریبه

مرا ميدان بحث اينجا وسيع است   كه در اين صنعتم صنع صنيع است  
وليكن هر مقالى را مقامى است   سخن از ليلة القدر و امامى است
 

حضرت مولى را در شعب مختلف فن ارثماطيقى تعليقات بر متن ها و تاءليفات اصيل علمى و تراث علمى است كه در اين ميدان نيز همانند تكمردان هر فنى ، مرد يك فن اند و لذا ورود در بحث علم شريف جفر و اوفاق و اعداد در دفتر دل موجب خروج از حوصله اين دفتر مى شد. لذا چون موضوع بحث در باب قبل و نيز در همين باب كه بيان آن خواهد آمد، در مسئله امامت و ليلة القدر بود و گفته شد كه قرآن در معنى ليلة القدر كافى است و سر ليلة القدر را امام مى دانند و قرآن هم از الف بواسطه بسم الله تجلى يافت و هم الف كافى است و هم قرآن كافى و هر دو در كافى بودن تطابق دارند و لفظ كافى با الف هم در عدد مساوى شدند لذا اقتضى پيدا شد كه به علم حروف نيز اشاره اى گردد، بدين جهت اشاراتى به حروف مقطعه قرآن و بعضى از رموز آن نموده اند كه با بحث ليلة القدر و امامت و انسان كامل نيز مناسبت داشته باشد و مناسبت آن در طى مباحث قبل و بعد روشن مى گردد.

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی


 

 


معرفی کتاب در علم حروف

در اسرار حروف و نير در اسرار حروف مقطعه كتابها نوشته شده است كه عمده آنها ((در مكنون و جوهر مصون )) از جناب محيى الدين و ((مفاتيح المغاليق )) از جناب محمود دهدار عيانى و حدود هفتاد و پنج درس كه ادامه نيز دارد از سرور و مولاى مكرمم است كه خداوند توفيق فهم به اسرار آنها را عطا فرمايد. (مشارق انوار اليقين فى اسرار امير المؤ منين در اسرار حروف بكار مى آيد)

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی


 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 4 خرداد 1398برچسب:دعا,

] [ 10:17 ] [ نگاه سوم،سخنان بزرگان،روانشناسان معروف جهان،شاعران نامی جهان،کتابهای روانشناسی ،علوم ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه